به یاد همه کسانی که هستند و نیستند...
مصطفی چمران
اینها را به نیت آن ننوشته ام که کسی بخواند و بر من رحمت آورد.بلکه نوشته ام که قلب آتشینم را تسکین دهم و آتشفشان درونم را آرام کنم. هنگامی که شدت درد و رنج طاقت فرسا می شد و آتشی سوزان از درونم زبانه می کشید و دیگر نمی توانستم اتشفشان وجود را کنترل کنم , آنگاه قلم به دست میگرفتم و شراره شکنجه و درد را , ذره ذره از وجودم میکندم و بر کاغذ سرازیر میکردم...و آرام آرام به سکون و آرامش می رسیدم.
-
خدایا ! هدایتم کن !زیرا میدانم گمراهی چه بلای خطرناکی است .
-
خدایا !هدایتم کن ! که ظلم نکنم , زیرا میدانم ظلم چه گناه نابخشودنی است.
-
خدایا ! نگذار دروغ بگویم , زیرا دروغ ظلم کثیفی است .
-
خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم , زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است .
-
خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم , زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد .
-
خدایا ! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده , تا حقایق وجودم را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
-
خدایا ! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز , تا فریب زرق و برق عالم خاکی , مرا از یاد تو دور نکند.
-
خدایا ! من کوچکم , ضعیفم , ناچیزم , پر کاهی در مقابل توفان ها هستم , به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را به راستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
-
خدایا ! دلم از ظلم و ستم گرفته است , تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی
-
خدایا ! می خواهم فقیری بی نیاز باشم , که جاذبه های مادی زندگی , مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نکند .
-
خدایا ! خوش دارم گمنام و تنها باشم , تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
-
خسته ام , پیر شده ام , دل شکسته ام , نا امیدم , دیگر آرزویی ندارم , احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست , با همه وداع می کنم و می خواهم فقط با خدای خود تنها باشم . خدایا ! به سوی تو می آیم , از عالم و عالمیان می گریزم , تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده .